بازیگر روی صحنه راه می‌رود، می دود ، می ایستد ، می نشیند و مدام مثل اسپند روی آتش ، به اینطرف و آنطرف می رود و حرف می‌زند؛ با بدنی گرم نشده از نقش؛ سرد و یخ ، بی روح. بیگانه با نقش و گرفتار در بند تن ؛ وراج و حرّاف . و اینها همه برای این است که کارگردان می‌خواهد میزانسن بدهد و میزانسن را به غلط میزان کردن سن تصور می کند؛ ( mise en scene، اصطلاحی فرانسوی است به معنای صحنه بندی و هر آنچه که روی صحنه و یا مقابل دوربین قرار می گیرد ؛ جهان بصری صحنه و فیلم ) و سعی می کند مدام با جابجا کردن بازیگر و یا بازیگران بر روی صحنه ، به قول خودش، سن را میزان نگه دارد ! او حرکت را عامل مهم جلب تمرکز و توجه تماشاگر به صحنه می‌داند ؛ و درکش از حرکت ، همان شلنگ تخته انداختن بازیگر بر روی صحنه است . قطعا حرکت بازیگر بر روی صحنه ، ناشی از حرکت نقش در درون قصه ، و تکاپوی شخصیت برای رسیدن به اهدافش در دنیای تخیلی نویسنده است . حرکت نقش و شخصیت در قصه ، یک حرکت واقعی است ؛ درست مانند حرکت یک موجود واقعی در یک زندگی واقعی ! مانند حرکت من ، شما و دیگران ! منظور از حرکت چیست ؟ آیا منظور از حرکت ، تنها یک فعل و انفعال فیزیکی صرف است؟! ما تنها یک جسم و بدن صرف هستیم که پلک میزنیم ، جابجا می‌شویم، راه می رویم و حرف می‌زنیم و می خوریم و می نوشیم؟ بی هیچ کنش و حرکت درونی؟ آیا ما یک ربات هستیم؟ قطعا جواب منفی است . تمام اعمال و حرکات و کنش های بیرونی ما ، ناشی از حرکت و کنش های درون ماست ! و درون ما در سه ساحت ، جسم ما را دستخوش تغییر و تحول قرار می دهد ؛ احساس ، ذهن و روح ! در واقع وقتی می گوییم حرکت ، حرکتِ احساس ، ذهن و روح ماست که از طریق دریچه بدن ، عیان و بیرونی می شود . بدن ، آئینه احساس ، ذهن و روح ماست ! حرکت بدن ، ناشی از حرکت احساس، ذهن و روح است . سمت و سوی بدن، و هر تنش و کنش بدن ، تحت تاثیر درون بدن است . رفتار بیرونی ما، ناشی از حرکات درون ماست . همانطور که رفتار و حرکات ما بیانگر ویژگی شخصیتی و احساسی ماست . رفتار و حرکت بازیگر نیز ناشی از ویژگی های شخصیتی و احساسی نقش است . بازیگری که لباس نقش را پوشیده، هر حرکت ، و هر عمل و عکس العملش نوری بر احساس ، ذهن و روح نقش می اندازد که ما را نسبت به سرّ درون او آگاه می سازد . در غیر این صورت حرکت بازیگر تصنعی و یا اغراق آمیز و غیر قابل باور خواهد بود . اتفاق اصلی در درون بازیگر است که شکل می گیرد و بر این اساس، حرکت بازیگر نمی تواند به خودی خودی بر روی صحنه صورت پذیرد ، که در این صورت او فقط خود است و نه نقش . حتی آن کارگردانی که از بدن بازیگر صرفا به عنوان یک ابژه و به مثابه ابزاری برای ترکیب بندی و پیدا کردن فرمی دلخواه سود می برد و نه چیزی بیشتر ؛ از فرم و شکل بدن، و نحوه حرکت و جا به جایی بازیگر بر روی صحنه، به دنبال معنا و منظور خاصی است ؛ و به دنبال چیزی فراتر از یک فرم بدنی صرف است . پس بدن و حرکت بازیگر در هر صورت ، بیانگر است . چه چیزی را بیان می‌کند؟ برای کارگردان ، آنچه که در ذهنش میگذرد؛ و برای بازیگر ، آنچه که در ذهن و احساس و روح نقش می‌گذرد. پس بازیگر باید بایستد ،آرام گیرد ، سکوت کند ، ببیند ، لمس کند، گوش کند وبا گوش جانش به نقش، به احساس و افکار نقش گوش دهد و روح نقش را ادراک کند ، آن را در خود بیابد، و اجازه دهد تا نقش ، مهر و نشان خود را بر بدن ، حرکت ، احساس و افکار و روح او بزند . با او یکی شود ؛ یک دل . بازیگری که یک سره راه می‌رود و حرف می‌زند و حرف می‌زند و حرف می‌زند ، نمایشنامه خوانی است که فقط نمایشنامه در دست ندارد و دیالوگ ها را از حفظ می گوید . بازیگری یعنی بدن ؛ ولی نه بدن بازیگر ، بلکه بدن نقش . بازیگری یعنی حرکت ؛ ولی نه حرکت بازیگر ، بلکه حرکت نقش . نقش مثل هر موجود زنده ای ، سکوت می کند ، در خود فرو می‌رود، آه می کشد . لبخند می‌زند، به روبرو خیره می‌شود، دست در موهایش فرو می برد ، پلک هایش را می بندد . در خیال فرو می‌رود، در افکار دور و دراز خود غوطه ور می‌شود و این ها همه ، نت هایی با زیر و بم های مختلفی را به وجود می آورند که توسط بدن و حرکت بازیگر به صدا در می آید . بدن بازیگر چون ساز کوک و رامی است در خدمت موسیقی نقش . هر نقش یک ساز ؛ و هر ساز دارای یک ویژگی شخصیتی و احساسی خاص ، که نت های خاصی را می نوازد . هر نقش ضربه ای است به بدن بازیگر ، که آن را به شکل خود در می آورد . مثل هر زخمه ای که بر سیم های تار زده می شود . بازیگر بلند گو نیست ، یا حتی ضبط و پخش صوت ؛ بلکه شاید لوح فشرده ای باشد ؛ تصویر تمام نمای آنچه که نقش حک می کند . و فراموش نکنیم که سکوت هم ، حرکت است . در سکوت است که همه چیز شکل می گیرد وخلق می‌شود. همانطور که در هیچ ، همه چیز وجود دارد . هیچ چیزی بی حرکت نیست ؛ ولی آیا به حرکت در حین سکون فکر کرده اید ؟ آیا در پیرامون خود حرکت را در سکون ، و سکون را در حرکت دیده اید ؟ به‌خود ، و اطراف خود نکاه کنید ؛ آن را خواهید یافت ! پايان . حسن خلیلی فر

ادامه مطلب

تاریخ خبر : 1402/04/12