کارگردان: پدرو آلمودوار

تهیه‌کننده: آگوستین آلمودوار

نویسنده: پدرو آلمودوار

بازیگران: خاویر کامارا، داریو گراندینتی، لئونور واتلینگ، جرالدین چاپلینالنا آنایا

موسیقی: آلبرتو ایگلسیاس

سال نمایش: ۲۰۰۲

مدت زمان: ۱۱۲ دقیقه

محصول کشور: اسپانیا

زبان: اسپانیایی

 

کشمکش میان شرایط و آدم‌های بیرونی و جامعه با تمایلات و کنش‌های عاشقانه‌ی عشاق، همیشه دستمایه آثار ادبی و هنری بوده و برای مخاطب نیز از جذابیت خاصی برخوردار است.

در ادبیات و هنر کلاسیک، روایت و حوادث بسیار شسته رفته و سرراست به نظر می‌آید. اما در ادبیات و هنر مدرن و پس از آن، تلخی‌های سهمگینی که جامعه عارض می‌شود، روابط عاشقانه را از شکل کهن و سنتی به سمت جهانی غیرقابل پیش‌بینی سوق می‌دهد. جهانی معوج با تجربیاتی نامتعارف و واجد ویژگی‌هایی بدون چارچوب و ضابطه‌مندی.

عشقِ نخستینِ فیلم که یکسویه است و هر دو طرف در حال جدایی از عشق پیشین، در تلاطم و کش و قوس هستند، مابین لیدیای گاوباز و مارکو شکل می‌گیرد، که در ادامه متوجه یکسویه بودن این علاقمندی، آن هم از طرف ماکو می‌شویم. وقتی مارکو متوجه یکطرفه بودن عشقش با لیدیا می‌شود، به قصد سفر و برای گریز از چنین واقعیت تلخی، ماه‌ها خود را از مادرید دور می‌‌کند.

اما به موازات آن، بنیگنوی پرستار، تاب از کف می‌نهد و پس از چهار سال پرستاری از آلیشیای به اغما رفته، متاثر از یک فیلم سینمایی، عاشقانه دست به کاری می‌زند که به اتهام بیمار روانی گرفتار زندان می‌گردد. اقدام تحیرآمیز او منجر به خروج آلیشیا از برزخ مرگ و حیات شده و او را به زندگی عادی بازمی‌گرداند.

بازگشت دختر از کما از چند منظر قابل تامل است. آلیشیا هیچگاه نمی‌فهمد که زمانی او باردار شده و فرزندی را هرچند مرده به دنیا آورده است. او نمی‌داند چگونه و به چه دلیل به زندگی بازگشته است. از طرفی، خاطرات بنیگنو را که قبل از تصادف و اغما به او ابراز عشق کرده بود را فراموش می‌کند. از همه ناگوارتر آنکه نمی‌داند مسبب تجدید حیات او کسی بوده که چهار سال عاشقانه مراقب او بوده و همزمان با دقت در پرستاری جسمی، با او نیز حرف‌ها زده و زیبایی‌های زندگی را برایش بازگو نموده تا هیچگاه احساس تنهایی و دلتنگی نکند. و بعید می‌نماید که روزی بداند که واقعیت زنده شدنش، از بنیگنو پنهان شده و همین زمینه مرگ پرستار عاشق را فراهم کرده است.

فیلم با چنین فیلمنامه‌ی غیرکلاسیک و پایانی نافرجام، تداوم سوز و گداز عاشقانه را در بستر زندگی نوید می‌دهد و ابهامات و پنهان‌نمایی‌های مصلحت جویانه اجتماعی را جزء لاینفک حیات امروز بشری می‌داند. با این وجود فیلم در ستایش و تقدیس زندگی و عشق‌های فردی است که در تنهایی آدم‌ها شکل می‌گیرد و رشد می‌کند و در نهایت مالکش را حتی به دور از جنجال و در سکوث محض به نیستی می‌کشاند.

اگر در گذشته، روابط عاشقانه با فریادی رسا خود را به چشم همگان می‌نمایاند و اثراتی نیز از عواقب و عوارض  خود برجای می‌گذاشت، در این فیلم، شاهد مظلومانه‌ترین روابط عاشقانه هستیم که طرفین از درد و اشتیاق هم کمتر آگاهند و حتی از ثمرات و آسیب‌های عشق‌شان بی‌خبر. مخاطب با دیدن این فیلم حسرت و درد ظریفی را با خود حمل می‌کند که خمیرمایه‌ی آن احساسات تاسف‌بار و ای کاش گفتن‌های ناممکن است.

در مجموع علی‌رغم آنکه فیلم از ریتم ملایمی برخوردار است اما از اطاله و زیاده‌گویی مبراست و لحظات لذت‌آفرین و دردمندانه‌ای را خلق کرده که تجارب جدیدی از احساس و قصه‌پردازی را حامل است.