کار با اشیاء _____ دنیا را ساخته ایم ، با اشیاء گوناگون .آنرا پر از اشیاء کرده ایم . اشیاء ای که خود آنها را ساخته ایم. به آنها شکل و شمایل بخصوصی داده ایم ، تا به کارمان آیند و نیاز هایمان را برطرف کنند . برای هر یک از آنها تعریفی در نظر گرفته ایم و به نامی می خوانیم شان . ما همین رویه را برای مکان ها و حتی زمان ها نیز به کار گرفته ایم . بنا به نیازمان مکان ها و زمان ها را ساخته ایم و برای آنها تعریف و نامی در نظر گرفته ایم . اما به همان گونه که ما به اشیاء ، مکان ها و زمان ها شکل داده ایم و آنها را تعریف کرده ایم ، آنها نیز با توجه به شکل شان و کارکرد و کاربردشان ما را تعریف می کنند. ما را مجبور می‌سازند تا به شکل خاصی احساس کنیم ، فکر کنیم و بدن مان را به کار گیریم . به شکل ویژه ای رفتار کنیم و عمل و عکس العمل نشان دهیم . آنها خود را به ما تحمیل می کنند و ما را به نوعی تحت تسلط خود در می آورند و برده و اسیر خویش می سازند . ما به گونه ای می شویم که آنها می خواهند . نمونه بارز آن همین موبایلی است که در دست داریم . ببینید چگونه همه زندگی ما را قبضه کرده است . در حالیکه تنها قرار بوده یک وسیله ارتباطی باشد . ولی اکنون در بسیاری از موارد ، حتی هویت ما با آن تعریف می شود . شما شمعی را می سازید تا راهتان را روشن کنید ، اما همین شمع با توجه به شکل ، کارکرد و کاربرد خود ، از شما می خواهد که بدنتان را تغییر دهید ، شکل خاصی آن را به دست گیرید ، به شکل خاصی روشنش کنید و به شکل خاصی به کارش گیرید و در زمان و مکان معینی به سراغش روید . در واقع چه بخواهید و چه نخواهید او خود را به شما تحمیل می کند و بدن و حرکت شما را مال خود می کند و احساس و افکار شما را تسخیر می کند .در مورد زمان و مکان هم به همین شکل ، ما در پنج صبح به گونه ای هستیم و رفتار می کنیم که در پنج عصر نیستیم . ما در فرودگاه ها و ترمینال ها به شکل خاصی ظاهر می شویم و رفتار می کنیم ، که در کلیسا ها و مساجد نه . و به همین ترتیب ما دائما توسط اشیاء ، زمان و مکان پیرامون مان تعریف می شویم و نامی می گیریم . هر کس را با اشیاء و زمان و مکانش می شناسیم . نابینا را با عصای سفید ش ، مسافر را با چمدانش ،هوای بارانی را با چترش و .... دنیای ما با وجودش نه تنها خود را تعریف می کند ، بلکه ما را نیز تعریف می کند . ما همانگونه هستیم که دنیایمان هست و دنیای ما همان گونه ای است که ما هستیم . در دنیای درام نیز ، اشیاء ، مکان ها و زمان ها همانطور که زمان و مکان داستان را تعریف می کنند و قصه را به‌ نوعی از این حیث به پیش می برند ، اما در نهایت در خدمت تعریف پرسوناژ ها و ویژگی های شخصیتی و احساسی آنها هستند . برای بازیگر اما ، اشیاء ، مکان و زمان ، کارکرد ویژه ای می یابند . بنابر نوع ویژه ای که بازیگر آنها را به کار می گیرد ، آنها علاوه بر معرفی نقش ، محل و اسباب بروز افکار و احساسات نقش نیز هستند . آنها بیانگر هستند و شخصیت را بیان می‌کنند، و بازیگر نیز در جهت بیان خود از آنها سود می برد . اشیاء و زمان ها و مکان ها در تعریف شخصیت موثر هستند و بازیگر از تاثیر آنها برای تعریف افکار و احساسات نقش سود می برد و از آنها به عنوان جزئی از بدن خود ، و جزئی از ابزار بیانی خود استفاده می کند . آنها وسیله ای برای بیان احساسات و افکار نقش، و ابزاری برای رسیدن به اهداف او هستند . پایان حسن خلیلی فر

ادامه مطلب

تاریخ خبر : 1402/02/10

〰〰〰〰〰〰〰〰〰〰〰〰

ادامه مطلب

تاریخ خبر : 1402/02/08

➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖

ادامه مطلب

تاریخ خبر : 1402/02/07

کد گذاری در بازی کد گذاری نیز یکی دیگر از معضلاتی است که برخی هنرجویان بازیگری با آن دست به گریبانند . سر این دیالوگ می نشینم ، بعد از آن دیالوگ دو قدم برمیدارم ، سه شماره می شمارم و بعد دستم را بالا می آورم ، دو ثانیه صبر می کنم و بعد برمی گردم ، بعد از صدای ضربه طبل در موسیقی تا دو می شمارم و بعد فریاد می زنم ، آنجا روی آن نقطه از صحنه که رنگش پریده می ایستم و.... از این دست قرار مدارهایی که بازیگر با خودش می گذارد که در واقع ساده لوحانه ترین شکل بازی است . اما وای به وقتی که قضایا طبق برنامه پیش نرود و یکی از این کد ها جابه جا شود ، و یا سر وقت موعود انجام نشود . آنوقت بازیگر بخت برگشته مانند رباتی می شود که ناگهان برنامه اش بهم ریخته باشد . چه کسانی کد می گذارند؟ کسانی که بازیگر را با یک ربات اشتباه گرفته اند . چه بازیگری کد کذاری می کند ؟ بازیگری که هیچ گفتگویی با نقش و درون خود ندارد . بازیگری که بازی را یک سری ادا و اطوار می داند . دغدغه و درد نقش ، دغدغه و درد او نیست . نقش ، بیگانه ای است برای او که هیچ قدمی به سوی آن برنداشته و حوصله ای هم برای شناخت آن ندارد . او خودخواهی است که خود و امیال و دل‌مشغولی هایش برایش اهمیت بیشتری دارند تا نقش ، و حاضر به قربانی کردن آنها در پیشگاه نقش نیست . او تنها می خواهد بیلش را بزند و برود . نه خلاقیت می داند چیست ، نه زیبایی و نه هنر . یک جنازه متحرک است بر روی صحنه . سرد و بی روح ! و تو چقدر حرص میخوری وقتی او می خواهد خودش را به تو قالب کند و به جای نقش جا بزند . چون می دانی ، و به وضوح برایت مشخص است که دروغ می گوید ! نقش را بشناس ، بفهم ، درک کن ، آنوقت خودت را به او بسپار ! او به خاطر هدفش ، می‌داند کجا و چگونه رفتار کند و چه بگوید ! تا موقعی که با نقشی ، خودت را واگذار ! پایان حسن خلیلی فر

ادامه مطلب

تاریخ خبر : 1402/02/06

از میان برداشتن خود برای رسیدن به نقش باید از خود دور شوی . نقش چاق است ، ولی تو لاغری! نقش اهل میکاپ و کاشت ناخن و مژه نیست ، ولی تو هستی ! نقش اهل سیگار و دود و دم نیست ، ولی تو حتی هنگام بازی هم پاکت سیگار و فندکت را داخل جورابت می چپانی که یک وقت بی سیگار نمانی ! تو موهایت را بلند کرده ای و دوست نداری به هیچ عنوان آن را کوتاه کنی ! تو مدام به خودت نگاه می کنی و نه نقش را ! تو می خواهی خودت جذاب به نظر برسی و تماشاگر تو را ببیند و نه نقش را! اینها چیزهای ظاهری و بیرونی است ، چه رسد به این که بخواهی به درون نقش بپردازی و مانند او فکر یا احساس کنی . که اتفاقا دروازه آن همین چیزهای ظاهری و بیرونی است . در واقع حرکت از بیرون به درون ، همانقدر حائز اهمیت است که حرکت از درون به بیرون ! این ها هر دو لازمه هم هستند . هر یک ، دیگری را می سازد و هدایت می کند . این دو ، تا آخرین روز اجرای نقش ، با هم گفتگو و مشاوره دارند و یکدیگر را راهنمایی می کنند و تکمیل می نمایند . هر یک مدرس و معلم دیگری است و هم را به جلو هل می دهند . نقش از هماهنگی بین این دو است که جلوه گر می شود. هر گاه یکی از این دو در راه رسیدن به نقش متوقف شود ، آن دیگری را هم متوقف می کند . انگار بدون هم ، دل و دماغ کار را از دست می دهند . شما به عنوان بازیگر، باید به یک اندازه به هر دو بها بدهید و از یکی به دیگری برسید . هر یک را چراغ راه دیگری قرار دهید . گاهی از درون به بیرون نگاه کنید ، و گاهی از بیرون به درون . گاهی درون را بسازید و او ، بیرون را نقد کند . و گاهی بیرون را بسازید و او، درون را نقد کند . تا به این ترتیب هر دو به کمال برسند . کمال این دو ، جلوه کامل نقش است . و جلوه کامل نقش ، یعنی از میان برداشتن خود . پایان حسن خلیلی فر

ادامه مطلب

تاریخ خبر : 1402/02/12

پروسه هماهنگی ذهن و بدن بازیگری در واقع پروسه گفتگو ، تفاهم و هماهنگی بین ذهن و بدن است ، که از لحظه آشنایی و مطالعه نقش شروع ، و تا درک و شناخت ، و اجرای نقش ادامه می یابد و شامل مراحل ذیل است : ۱- مراجعه و نگاه به واقعیت ، و مطالعه آن ۲- درک و تصور کامل واقعیت در ذهن ۳- اتود و طراحی اجرا ( و در صورت نیاز ، مراجعه دوباره به ذهن و واقعیت ، و مطالعه و تصور آن ) ۴- اجرا در طی این مراحل ، ذهن مدام به طراحی و معماری نقش می پردازد ، و بدن چون بنّایی خبره ، مبادرت به اجرای آن می کند . در حین تمرین و اجرا ، ذهن متوجه کاستی ها می شود ، یا به ایده و تصویر جدیدی از واقعيت دست می یابد و فرامین جدیدی برای اجرا صادر می کند . و بدین ترتیب نقش ، در طی همکاری ذهن و بدن ساخته ، و به تدریج پخته و به کمال می‌رسد. غالبا ضعف بازی هنرجویان بازیگری یا ناشی از این است که تصویر و تصور درستی از واقعيت ندارند ، و یا اینکه بدن کارایی ، انعطاف و آمادگی لازم را به منظور اجرای طراحی های ذهن در اختیار ندارد . در حالت اول ، هنرجو باید با دقت به مطالعه و درک واقعيت بپردازد ؛ و در حالت دوم نیز باید با تمرین و ممارست و شرکت در کلاس های مختلف آمادگی بدنی ، مانند باله، رقص ، یوگا و ... به چنان تسلط و استیلایی بر بدن دست یابد ، که بتواند هرگونه طراحی و فرامین ذهن را به اجرا در آورد . پایان

ادامه مطلب

تاریخ خبر : 1402/02/05

معرفی کتابهای تالیف و ترجمه شده توسط استاد مهدی ارجمند

ادامه مطلب

تاریخ خبر : 1399/04/07

جولیتا ماسینا

ادامه مطلب

تاریخ خبر : 1398/03/06

یادداشتی بر فیلم: ماه آگوست در اوسیج کانتی- ۲۰۱۳

ادامه مطلب

تاریخ خبر : 1398/03/01